در فضای مجازی در حال وب گردی بودم و نه ول گردی...
صفحه ای باز شد
در آن صفحه شعری از استاد موید نوشته شده بود
حیفم آمدم ننویسم...
مهر تو را به عالم امكان نمي دهم
اين گنج پر بهاست من ارزان نمي دهم
گر انتخاب جنت و كويت به من دهند
كوي تو را به جنت و رضوان نمي دهم
نام تو را به نزد اجانب نمي برم
چون اسم اعظم است به ديوان نمي دهم
جان مي دهم بشوق وصال تو يا حسين
تا بر سرم قدم ننهي جان نمي دهم
اي خاك كربلاي تو مهر نماز من
آن مهر را به ملك سليمان نمي دهم
مارا غلامي تو بود تاج افتخار
اين تاج را به افسر شاهان نمي دهم
دل جايگاه عشق تو باشد نه غير تو
اين خانه خداست به شيطان نمي دهم
گرجرعه اي زآب فراتت شود نصيب
آن جرعه را به چشمه حيوان نمي دهم
تا سر نهاده ام چو مؤيد بدرگهت
تن زير بار منت دونان نمي دهم
--------------------------
بسیار زیبا و روان و دلنشین است
برچسبها: استاد سید رضا موید خراسانی, شعر, آیینی, امام حسین, نون و القلم,
نگاهي به من از براي شماتت مكن
بر ديده حسرت نظر زلف يار مكن
*
ابراهيم خليل چونكه گشت رها از نار
به عشق زهرا ، خدا گفت: اي آتش اثر مكن
در آن مدينه ي غربت زده و كوچه هاي منجمد
اي آتش نامرد ، خودت را بر آن درب مشتعل مكن
هست ام ابيها پشت درب ، مادر خون خدا
پرده ي كعبه سوخت ديگر ، اي آتش معصيت مكن
دو شنبه بود و مراعات بي نظيري رخ داد بينِ
ياس و سيلي ، قرآنِ نيلي ، اي آتش تو ديگر هيچ دخالتي مكن
*
همان كه هستي تصديق آيه ي تطهير كافي است اي بانو
خودت را در ميان اين حراميان گرفتار مكن
****
شمس جمال صديقه ي كبري ، فاطمه الزهراصلوات
18 اسفند 1392
برچسبها: شعر, آييني, فاطمي, حضرت زهرا, آتش, فاطميه, ,
ز مهر و عشق و ایمان عاری است
در این زمـــانه ی تلــــخ و شـــور و بی مزه
به انتظار نشستنم برای تو شیرین کاری است
چـــــه جنـــــــگ هـــا کـــه آغــاز کــرد عقــــــل
وعشق به دنبال سرسپردن به کوچ زمستانی است
به چرخـــش آفتاب و ماه فلک ســوگند کـه...
پس از زمستان نیز در پی اش بهارانی است
دل خشکیـــده ام به عطـــر زلـــــف یار ، تَر گشت
که همچنان شوق وصالش از حجاز جاری است...
برچسبها: امام, زمان, مهدي, شعر, آييني, غزل, بي, نشان, نون, و, القلم, محمد, صادق, غلامي, مرادحاصلي,
باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خطهای وازی دیده ام
خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
برچسبها: رياضي, شعر, طنز, ,
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود؟
به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علویست، یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم
مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی
یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم
می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد
از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی
والله این قالب مردار، به هم درشکنم
“منسوب به مولانا “
برچسبها: مولانا, ادب, مطالب, زيبا, خواندني, زندگي, ن, والقلم, شعر, خدا, شناسي, معاد,
فردوسي :
به نام خداون جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جاي
خداوند روزي ده رهنماي
... به گفتار پيغمبرت راه جوي
دل از تيرگي ها بدين آبشوي
چه گفت آن خداوند تنزيل وحي
خداوند امر و خداوند نهي
... كه من شهر علمم علي ام در است
درست اين سخن قول پيغمبر است
... منم بنده ي اهل بيت نبي
ستاينده ي خاك پاك وصي
اگر چشم داري به ديگر سراي
به نزد نبي و علي گير جاي
گرت زين بد آيدگناه من است
چنين استو اين دين و راه من است
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
چنان دان كه خاك پي حيدرم
برچسبها: حكيم, فردوسي, ابولقاسم, شعر, شيعه, شناسنامه, ن و القلم, ا, ب, پ, ت, ث,
انیشتن یک سلام ناشناس البته می بخشی
دوان در سایه روشنهای یک مهتاب خلیایی
نسیم شرق می آید شکنج طره ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم
برچسبها: انيشتن, شهريار, شعر ,
.: Weblog Themes By Pichak :.